تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست

در جوابم این چنین گفت و گریست


لیلی و مجنون فقط افسانه ایست

عشق در دست حسین بن علیست



با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک

لَم ‌تَقُل شیئًا سِوی قُم یا أخا أدرِک أخاک


مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر

مانده در صحرا لبی خندان و جسمی چاک‌چاک


عِندَما کُلٌّ یَرَونَ الموتَ أحلی مِن عَسَل

خاک گلگون را نمی‌شویند جز با خون پاک


کُلُّ مَن فی المَوکِبِ قالَ خُذینی یا سُیُوف

تشنگان عشق را از جان فدا کردن چه باک


یَلمَعُ النّورُ الّذی سَمّاه مصباحَ الهُدی

تا قیامت می‌درخشد این چراغ تابناک


داوری عادل‌تر از تاریخ در تاریخ نیست

نور هرگز در شب ظلمت نمی‌ گردد هلاک


#فاضل_نظری


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Carla قالب بلاگ بیان rocalbaseeds مجله دلبرِ قشقایی شورای دانش آموزی تفریح سالم Charlie